اين دوست كجا ست؟
او كجاست؟
كم كم حالت را مي پرسدو كم كم حرفهاي مهربان و نوازشگرش را آغاز ميكند و مي گويد و ميخنددو مي خنداندت و مي گوياندت و با مهارت با ظرافت با صبر با حلم با تحمل با گذشت با مهرباني مي كوشد تا فقط حرفهاي شيرين بزند كنايه هاي شوخ بگويد تشبيه هاي نمكين بسازد سرت را گرم كند دلت را نرماز آن حرفها از آن كارها از آن بديها آز آن خطاهايت حرفي نزند خجا لتت ندهداز پشيماني دلت را نسوزاند از خودت بيزارت نكند سر زنشت نكند باز رنج ديگري بر رنجهايت نيفزايد كاري نكند كه از شرم به او نگاه نكني كاري نكند كه از ملامت خودت را بگزي كاري نكند كه تو هم ملاحظه كني از او هم حساب ببري پيش او هم مواظب خودت باشي پيش او هم انتخاب كني براي او هم خوب و بد و زشت و زيبا تقسيم كني از قضاوت او هم درباره خودت از احساس او هم نسبت به خودت دلواپس باشي آنقدر كارهاي بدت حرفهاي بدت عصبانيت هاي بي جايت را به رويت نياوردكه او را با بديهاي خودت با ضعفهاي خودت با خشمهاي خودت بيگانه انگاري نا محرم شماري وقتي هم مريضي وقتي هم در تب ميسوزي مواظب هذيانهايت باشي كه ميشنود وووووووو هزاران و ديگر به گمانم فقط در مدينه فاضله خواهي يافت چنين دوستاني را چرا كه به لحاظ اكتسابي بودن بيشتر اين فضايل بسياري از آنها را نياموخته ايم البته چه بسيارند اخلاقهايي كه به ارث برده ايم و موروثي ميپنداريم از جمله شرارت ريا دروغ نارو وووووو هزاران ديگر
قبول كنيم ديگر كسي سلام بي طمع ندارد
شنبه 28 آذر 1388 - 7:34:56 PM